من از قرونِ دور آمده ام !!
از آن زمانی که نمی شد ، احساس را مثلِ ِ یک الماس
لای ِ ترمه ای پیچید و رها کرد !!
از آن زمانی که نمی شد از کلاغ ها خواست تا مثل ِ کبک ها
راه بروند !!
از آن زمانی که نمی شد تصور کرد که جوجه تیغی ها ،
تیغ هایشان را از پَر ِ طاووس ها با ارزش تر بدانند !!
من از قرونِ دور آمده ام !!
از آن زمانی که گاو هایش فلسفه نمی بافتند و
گوسفندهایش حکمت تدریس نمی کردند !!
از آن زمانی که نهنگ هایش را به بهانه ی ِ دریادلی کنسرو نمی کردند
و از آن زمانی که سرودِ بامدادان در انحصار ِ بوقلمون ها نبود !!
من از قرونِ دور آمده ام !!
از آن زمانی که میزانِ انسان بودن را با ارزشِ دلار تعیین نمی کردند !!