هنوز هم کلی حرف ِ نگفته باقی است
از خدا
از زندگی
از خنده ی ِ گل
از بوی ِ صحرا
از آب
از آیینه
و زندگی ﭘر است از شادی های ِ بزرگ و کوچک
که ما ساده از کنارشان می گذریم
با اینهمه زیبایی
زندگی ﭘر است از دل های شکسته ای که همدرد می خواهند
از دل هایی که نسیم ِ سرد می خواهند
تا از داغ ِ نامردی رهایشان کند
دل هایی که دغدغه شان شعر است
شعری مانند این:
روزگاری ست که زلیخا ، فراوان شده است
هر ز ِ چاه آمده ای ، یوسف ِ کنعان شده است
عشق هم در ﭘس ِ ﭘستوست به قول ِ سهراب
ﭘشت ِ دریا دگر آن شهر بیابان شده است
بی گناهی شده در کوچه ی ِ ما جرم و گناه
یوسف از ﭘاکی ِ خود حبس به زندان شده است
فال ِ حافظ زدم از بخت ِ خوشم حافظ گفت :
نرگس ِ مست ِ غزل حیف ، که ارزان شده است
بلبل از شرم و حیا در ﭘس ِ گل خاموش است
زاغ در انجمن ِ شعر غزلخوان شده است
ای که از کوچه ی ِ معشوقه ی ِ ما می گذری ، عاقل باش
یار و معشوقه در این دلکده ارزان شده است
دلنوشت : هنوز هم زندگی در گذر است
و من و تو
یک رهگذر
یادت می آید
در آغاز ِ محبت ها
شبی گفتم در ِ گوشت :
رفاقت مرد می خواهد
پینوشت : لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
دختر مردابی عزیزتسلیت مرا پذیرا باش